...خدا
بوی فراموشی گرفته ام... رنگ تنهایی... دلشکستگی... بغض و خاموشی... چیزی نیست تاریخ مصرفم گذشته است!!! انسان های ساده را دوست دارم همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند همان ها که برای همه لبخند دارند همان ها که بوی ناب آدمیّت میدهند کهنه فروش تو کوچمون داد می زد چراغ کهنه میخریم... وسایل شکسته میخریم بی اختیار داد کشیدم کهنه فروش قلب شکسته میخری؟ با یه لبخند تلخ گفت: اگه ارزش داشت که نمی شکست... همه زندگیم "درد" است؛ درد... نمی دانم عظمت این کلمه را درک میکنی یا نه؟ وقتی می گویم درد، تو به دردی فکر نکن که جسم انسان ممکن است از یک بیماری شدید بکشد... نه؛ روحم درد میکند... کاش همیشه در کودکی می ماندیم تا بجای دل هایمان سر زانو هایمان زخمی میشد من میگم بهم نگاه کن تو میگی که جون فدا کن من میگم چشات قشنگه تو میگی دنیا دو رنگه من میگم چقدر تو ماهی تو میگی اول راهی من میگم بمون همیشه تو میگی ببین نمیشه من میگم خیلی غریبم تو میگی نده فریبم من میگم خوابتو دیدم تو میگی دیگه بریدم من میگم هدف وصاله تو ولی میگی محاله من میگم یه عمره سوختم تو میگی قلبمو دوختم من میگم چشماتو وا کن تو میگی منو رها کن من میگم خیلی دیوونم تو میگی اره میدونم من میگم دلم شکسته ست تو میگی خوب میشه خسته ست من میگم بشین کنارم تو میگی دوستت ندارم من میگم بهم نظر کن تو ولی میگی سفر کن من میگم بهم دعا کن تو میگی نذر رضا ک من میگم قلبمو نشکن تو میگی من میشکنم من ؟! من میگم واست میمیرم تو میگی نمیپذیرم من میگم شدم فراموش ؟ تو میگی نه، رفتم از هوش من میگم که رفتم از یاد ؟ تو میگی نه مرده فرهاد من میگم باز شدی حیروون ؟ تو میگی بیچاره مجنون من میگم ازم بریدی ؟ تو میپرسی نا امیدی ؟ من میگم واسم عزیزی تو میگی زبون میریزی ؟ من میگم تو خیلی نازی تو میگی غرق نیازی من میگم دلم رو بردی تو میگی به من سپردی ؟ من میگم کردم تعجب تو میگی دیگه بگو خب من میگم تنهایی سخته تو میگی این دسته بخته من میگم دل تو رفته تو میگی هفت روزه هفته من میگم راه تو دوره تو میگی چاره عبوره من میگم می خوام بشم گم تو میگی حرفای مردم ؟ من میگم نگذری ساده ؟ تو میگی ادم زیاده من میگم دل به تو بستن ؟ تو میگی اینقده هستن من میگم تنهام میذاری ؟ تو میگی طاقت نداری ؟ من میگم خدا به همرات تو میگی چه تلخه حرفات من میگم اهل بهشتی تو میگی چه سرنوشتی من میگم تو بی گناهی تو میگی چه اشتباهی من میگم که غرق دردم تو میگی میخوام بگردم من میگم چزی میخواستی ؟ تو میگی تشنمه راستی من میگم از غم آبه تو میگی دلم کبابه من میگم برو کنارش تو میگی رفت پیش یارش من میگم با تو چیکار کرد ؟ تو میگی کشت و فرار کرد من میگم چیزی گذاشته ؟ تو میگی دو خط نوشته من میگم بختش سیاهه تو میگی اون بی گناهه من میگم رفته که حالا تو میگی مونده خیالا من میگم میاد یه روزی تو میگی داری می سوزی من میگم رنگت چه زرده تو می پرسی بر میگرده ؟ من میگم بیاد الهی تو میگی که خیلی ماهی من میگم ماهت سفر کرد تو میگی تو رو خبر کرد ؟ من میگم هر کی با ماهش تو میگی بار گناهش ؟ من میگم تو بی وفایی تو میگی بریم یه جایی من میگم دلم اسیره تو میگی نه خیلی دیره من میگم خدا بزرگه تو میگی زندگی گرگه من میگم عاشق پرنده ست تو میگی معشوق برنده ست من میگم به روز ها شک کن تو میگی هم کمک کن من میگم خدا نگهدار تو میگی تا چی بخواد یار من میگم که تا قیامت برو زیبا به سلامت پشت تو اب نمی ریزم که نروندت عزیزم نقاشی نقاشی تو را می کشم ولی به جای رنگ قرمز به قلب فلزی ات ضد زنگ میزنم! تا از اسیب اشکهایم در امان باشد!!! بدترین شکل دلتنگی بدترین شکل دلتنگی برای کسی ان است که در کنار کسی باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید. مردن بدترین درد نییست... بدترین درد، مردن نیست دل بستن به کسیه که سهم تو نیست... زمان زمان طولانی میشود برای کسانی که غصه دارند کوتاه میشود برای کسانی که شاد هستند دیر میگذرد برای کسانی که منتظر هستند و زود میگذرد برای کسانی که عجله دارند ...............اما.............. ابدی میشود برای کسانی که عاشق هستند. دیروز، امروز، فردا دیروز و فردا مرا فریب دادند... دیروز با خاطراتش و فردا با وعده هایش ... وقتی چشم گشودم، امروز نیز گذشته بود... یکی از من می پرسد...؟ یکی از منم میپرسد اندوه تو از چیست؟ سبب ساز سکوت مبهمت کیست؟ برایش صادقانه مینویسم: برای انکه باید باشد و نیست... تنها... اگر میدانستی چه زخمی دارد خنجر دوست خوردن هرگز از من تنها، نمی پرسیدی که چرا تنهای تنهایی!!؟!! وقتی گلدون خونمون شکست پدرم گفت:قسمت بود. مادرم گفت: حیف شد خواهرم گفت: قشنگ بود برادرم گفت: کاش دو تا بود اما وقتی دل من شکست کسی حتی به فکرشم نبود... از زبان پسرک: تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید و غضب الود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز ، سالهاست که در گوش من ارام ارام خش خش گام تو تکرار کنان میدهد ازارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چرا باغچه ی کوچک ما سیب نداشت از زبان دخترک: من به تو خندیدم چون که می دانستم تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب دزدیدی پدرم از پی تو تند دوید و نمی دانستی باغبان باغچه ی همسایه پدر پیر من است من به تو خندیدم تا که با خنده ی خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک دل من گفت: برو چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه ی تلخ تو را و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من ارام ارام حیرت و بغض تو تکرار کنان میدهد ازارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چه میشد اگر باغچه ی خانه ی ما سیب نداشت میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ام میکرد بهم چی گفت؟؟؟ گفت: جایی که میری مردمی داره که میشکنند نکنه غصه بخوری، تو تنها نیستی تو کوله بارت عشق میذارم که بگذری قلب میذارم که جا بدی اشک میدم که همراهیت کنه و مرگ که بر میگردی پیش خودم... عشق ! زیبایی عشق به سکوته نه به فریاد . زیبایی عشق به تحمله نه خرد شدن و فرو ریختتن . عشق خیالی ست که اگه به واقعیت برسه دیگه طعم شیرینشو از دست میده . عشق یه کویره که عاشق تشنه با رویا ی سراب معشوق قدم به جلو بر میداره . عشق راه ناهمواریه که وقتی ازش گذشتی و تموم سختی ها رو پشت سر گذاشتی ، می رسی به جایی که اصلا تصور نمی کردی اخرش این باشه مثل کسی که از کوهی بالا میرهبه امید اینکه ببینه پشت اون کوه چیه ؟ لذتش فقط امید و رویای رسیدن به اون بالاست ، وقتی رسیدی می بینی هیچی پشت کوه نبوده و نیست ، نا امید و خسته می شینی به این همه راهی که اومدی فکر میکنی ، البته اگه بین راه سقوط نکنی . عشق سخن گفتن با نگاهه . عشق امید به رسیدن و ترس از نرسیدنه . گفتم: میری؟ گفت: اره. گفتم: منم بیام؟ گفت:جایی که من میرم جای دو نفره نه سه نفر. گفتم: بر می گردی؟..............فقط خندید. اشک توی چشمام حلقه زد. سرمو پایین انداختم. دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا اورد. گفت: میری؟ گفتم: اره. گفت: منم بیام؟ گفتم: جایی که من میرم جای یک نفره نه دو نفر. گفت: بر می گردی؟ گفتم: جایی که میرم راه برگشت نداره. من رفتم و اونم رفت. ولی اون مدت هاست که برگشته. و دیگه با اشک چشماش خاک مزارم رو می شوره !!!!!!!!!!
این روز ها در خودم به دنبال راست کلیک میگردم تا از خودم copy بگیرم وکنار خودم paste کنم شاید از این تنهایی خلاص شوم
مطمئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد، چون در هر بهار برایت گل می فرستد، و هر روز صبح افتاب را به تو هدیه می دهد به یاد داشته باش که پروردگار عالم با این که می تواند در هر جایی از دنیا باشد قلب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگویی گوش می کند... پشت چراغ قرمز پسرکی با چشمان معصوم و دستانی کوچک گفت: چسب زخم نمی خواهید؟ پنج تا، صد تومن آهی کشیدم وبا خود گفتم: تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم نه زخم های من خوب می شود، نه زخم های تو ! برای فراموش کردنت، هر شب ارزوی الزایمر میکنم خوش بحال تو که وقتی او امد، بدون هیچ درد سری فراموشم کردی... زندگی مثل اب توی لیوان ترک خورده میمونه بخوری، تموم میشه نخوری، حروم میشه پس از زندگیت لذت ببر چون در هر صورت تموم میشه با سکوت خیلی از مشکل ها خود به خود حل میشه وقتی میخوای کسی ندونه عاشقی وقتی بخوای هیچکس نفهمه دلگیری وقتی نخوای کسی بدونه ازش بدت میاد و حتی وقتی که داری تو تنهایی پرپر میزنی سکوت چقدر می تونه به ادم کمک کنه وقتی به وقتش ازش استفاده کنیم اما خیلی وقتها نباید سکوت کرد و ما سکوت می کنیم مثل وقتی که اخرین فرصت و برای گفتن دوستت دارم از دست میدیم باران که می بارد گام بر می دارم و قدم زنان می روم زیر باران رفتن را دوست دارم اشکهایم را کسی نمی بیند. تمام خاطراتم را دوباره خیس می کنم. حس می کنم دوباره زنده شده ام. از تلخی روزگار می گویم و به دست باران می سپارم از سختی ها از نامردی ها از بخت بد و اقبال شوم همه را به دست باران می سپارم باران نیز می شوید و پاک می کند باران زندگی دوباره را به یادم می اورد توان راه رفتن به من می دهد در این جاده باریک من و باران تنهای تنها هستیم هر قدر می بارد من سبک و سبک تر می شوم اما می ترسم از رنگین کمان هفت رنگ پس از باران دوباره روزگار از نو اغاز خواهد شد پس خداوندا مگیر بارانت را از من حتی برای یک لحظه باد درخت خاطراتم را می لرزاند و من ! خیره کنان فقط می نگرم. از میان تک تک این برگها انگار خاطرات شیرینم به زردی رفته و کم کم سست شده اند. خاطرات تلخ گویا سبزی و طراوت خود را حفظ کرده اند. یک به یک برگهای زرد با وزش باد زیر پای می افتد. با عبور هر رهگذر از خاطرات زیبای من فقط خش خش به جای می ماند. فقط می نگرم و حسرت روز ها در دلم می ماند. چه زود گذشت خاطرات خوب.!!! رسم زمونه: تو چشم میزاری و من قایم میشم........ تو میری یکی دیگه رو پیدا میکنی و من تا ابد گم میشم عشق کلید شهر قلب است به شرط ان که قفل دلت هرز نباشد که با هر کلیدی باز شود دو خط موازی هیچوقت بهم نمیرسند مگه اینکه یکیشون برای دیگری بشکنه ! ارزو هاتو یه جا یاد داشت کن و یکی یکی از خدا بخواه، خدا یادش نمیره ولی تو یادت میره که چیزی که امروز داری دیروز ارزوش کردی التماس مال دیروز بود مال وقتی که ساده بودم! امروز میخوای بری؟؟؟ هیس... فقط خداحافظ... تو این دنیا تو این عالم / میون این همه ادم ببین من دل به کی دادم/ به اون کس که نمیخوادم دلم شیشه دلش سنگه / واسه سنگه دلم تنگه بعد از مرگم تکه یخی به شکل صلیب روی سنگ قبرم بگذارید تا با اولین طلوع خورشید اب شود و به جای یارم برایم گریه کند . یکبار هم جهان را از این سو ببینیم: دانه ای که مورچه ای را میکشد گلی که شهد زنبوری را می مکد درختی که انسانی را میکارد و تویی که مرا دوست داری ! دوستی یه حادثه است و جدایی یه قانون... پس بیا حادثه افرین و قانون شکن باشیم ! درد مرا انتخاب کرد... من تو را... تو رفتن را... آسوده برو و دلواپس نباش، من و درد و یادت تا ابد با همیم !!! روزی کسی پیدا خواهد شد که گذشته ات برایش مهم نیست چون میخوواهد آینده ات شود. تو دنیا دو تا کور میشناسم. یکی من که به جز عشق تو هیچ کس رو نمیبینم. یکی تو که هیچ وقت عشق منو ندیدی. این روزا فهمیدن زبان مادری سخت شده است قبل تر ها وقتی میگفتند:دوستت دارم معنی فارسی اش ساده بود اما حالا " دوستت دارم " هزار معنی مختلف میده الّا دوست داشتن دکتر علی شریعتی چه عاشقانه گفت: من تورا دوست دارم ، تو دیگری را و دیگری دیگری را و اینگونه است که همگی تنهاییم. یعنی این تویی عزیزم که میگی دوسم نداری؟ این بود عشقی که میگفتی اینجوری تنهام میزاری؟ یعنی این تویی که میخوای بری واسه همیشه نه نه این یه دروغه من که باورم نمیشه ولی نه انگار که راسته نگاهاتم اینو میگه شدی مثل یه غریبه بردی از یاد منو دیگه دیگه از من نمیپرسی که چرا گریونه چشمام یعنی این تویی که میگی به جهنم همه اشکام عاشقیم حلالت ام حرومت دلی که بردی وسط این همه تکرار منو دست کی سپردی؟ یعنی این تویی عزیزم که میگی دوسم نداری؟ این بود عشقی که میگفتی اینجوری تنهام میزاری؟ یعنی این تویی که میخوایبری واسه همیشه نه نه این یه دروغه من که باورم نمیشه چقدر عجیبه که تا مریض نشی کسی برات گل نمیاره تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه تا فریاد نکشی کسی به طرفت بر نمیگرده تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمیاد و تا وقتی نمیری کسی تو رو نمیبخشه پرسید: به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم باتمام وجود داد بزنم به خاطر تو ...گفتم به خاطر هیچ کس پرسید: پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر دل تو... گفتم به خاطر هیچ چیز پرسیدم: تو به خاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک توی چشماش جمع شده بود گفت: به خاطر کسی که به خاطر هیچ چیز زنده است . حسرت رفتنت، هنوز هم بر دلم سنگینی میکند آه که چقدر تکراریست این تنهایی روبه رویم دیوار و قابی خالی روی دیوار است گنج اتاق نشسته ام و تمام تصویرم از زندگی این است دیوار و قابی خالی... خالی از هر احساس، خالی از هر بودن من به تنهایی دچار و بس... دچار هم یعنی عاشق، دچار یعنی تنها دچار یعنی تنها بودن و از عشق سرودن دچار یعنی خالی از هر احساس و پر از تنهایی... کاش عاشقت نبودم، که اینگونه بسوزم به پایت، که اینگونه بمانم در حسرت دیدارت. کاش عاشقت نبودم که عذاب بکشم، تمام درد های دنیا را بر دوش بکشم... که شب هایم را با چشمان خیس سحر کنم، روز هایم را با دلتنگی و انتظار به سر کنم. کاش عاشقت نبودم که اینگونه دلم سوخته نباشد، در هوای سرد عشقت افسرده نباشد. کاش عاشقت نبودم که اینک تنها باشم، تو نباشی و من پریشان باشم، تو نباشی ومن دیوانه وسرگردان باشم... کاش عاشقت نبودم که اینک لحظه هایم بیهوده بگذرد، فصلهایم بی رنگ بگذرند، تا حتی دلم به خزان نیز خوش نباشد... تقصیر خودم بود که هوای عاشقی به سرم زد، تا خوستم فرار کنم، عشق تیر خلاصش را به بال و پرم زد، تا خوستم دلم را پشیمان کنم، دلم، دل به دریا زد... دل به دریا زد و بدجور غرق شد، همه امید هایم زیر دریا محو شد... کاش عاشقت نبودم که اینک از دست تو ناله کنم، شب و روز دلم را سرزنش کنم... قلبم میلرزد، تمام وجودم تمنا ی اغوشی را میکندکه ان اغوش رویاییست که گاهی فکر میکنمرسیدن به ان محال است. چشمانم دیگر از اشک ریختن سویی ندارند، چشمانی که تمام لحظه ها انتظار این را میکشند که به دیدار چشمان تو بیایند... کاش عاشق دل بی وفایت نبودم، بی نیاز بودم، مثل خودت بی خیال بودم. کاش مهم نبود برایم بودنت، دیگر احساس نیاز نمیکردم در تمام لحظه های نبودنت ! رفتنت... نبودنت... نامردیت... هیچکدوم نه اذیتم کرد! نه واسم سوال شد! فقط یه بغض داره خفم میکنه... چه جوری نگات کرد که تنهام گذاشتی؟!! بعضی ادمها یهو میان...! یهو زندگی تو قشنگ می کنن...! یهو میشن همه ی دلخوشیت...! یهو میشن دلیل خنده هات...! یهو میشن دلیل نفس کشیدنت...! بعد همینجوری یهو میرن...! یهو گند میزنن به ارزوهات...! یهو میشن دلیل همه ی غصه هات و همه ی اشکات...! یهو میشن دلیل بالا نیومدن نفست...! وقتی عاشق میشوید، صدمه می بینید. وقتی صدمه می بینید، متنفر می شوید. وقتی متنفر می شوید، سعی می کنید فراموش کنید. وقتی سعی می کنید فراموش کنید، دلتنگ می شوید. وقتی دلتنگ می شوید، در نهایت دوباره عاشق می شویدو...
Design |